عمرى در محضر قرآن
عمرى در محضر قرآن
نويسنده:علیرضا معاف
منبع:روزنامه ايران
منبع:روزنامه ايران
عمر كه نفيس ترين سرمايه انسان است اگر در جهت كمال جويى و حق طلبى قرار گيرد و انسان با جديت و تلاش، موانع را كنار زند و با فراهم آمدن فرصت هاى مناسب و امكانات شايسته، تحت تربيت عالم معلم و مربى مهذب واقع شود، به حدى گرانمايه و عزيز مى گردد كه هيچ حقيقتى با او قياس و سنجش نمى شود.
در سال ۱۳۱۲ (ه .ش) در آمل به دنيا مى آيد. در حالى كه پدر و جدش روحانى هستند. تولد او مقارن است با سلطنت رضاخان و جو خفقان آن زمان. خود ايشان در مورد تولدشان مى گويند: «پيش از تولدم يكى از بستگان در عالم رؤيا خواب مى بيند كه شخصى عصايى به دست پدرم داد و ايشان آن را به دست گرفتند.» اين رؤيا را چنين تعبير كردند كه خداوند به شما فرزندى مى دهد كه پسر است و او مى ماند و عصاى دست شما مى شود. چون معروف ميان آنان اين بود كه پسر، عصاى دست پدر است. پدر و مادر ايشان نذر كرده بودند كه اگر خداوند به آنها پسرى داد تا هفت سال موى سر او را نتراشند و او را به مشهد امام رضا(ع) ببرند. سرانجام در پايان هفت سالگى با پدر و مادر و برخى از بستگان به مشهد مشرف مى شوند و در آن جا موى او را مى تراشند و به اندازه وزن موهاى سرش نقره تهيه مى كنند و آن را به حرم امام رضا(ع) تقديم مى كنند.
استاد، آيت الله عبدالله جوادى آملى، يكى از بارزترين شخصيت هاى معنوى و علمى هستند كه با بهره ورى از عمر عزيز خود، درخشش كم نظيرى داشته اند. ايشان تحصيلات ابتدايى را گذرانده، بعد از قبولى در امتحانات نهايى ششم ابتدايى- در سال تحصيلى ۲۵-۱۳۲۴(ه .ش)- آماده طلبگى مى شوند و در شهريور ماه سال ۲۶-۱۳۲۵ به پيشنهاد پدرشان وارد حوزه علميه مسجد جامع آمل مى شوند. متأسفانه دوران حكومت رضا خان باعث شده بود، حوزه هاى علميه از نظر فضاى فرهنگى و سياسى در بدترين شرايط باشند.
«در آن دوران، زنان حق داشتن حجاب نداشتند و از حقوق ابتدايى خود يعنى پايبندى به امور ابتدايى اعتقادات، محروم بودند. به ياد دارم آنها از ترس كشف حجاب، سعى مى كردند از خانه بيرون نيايند و در خانه با آب گرم، استحمام كنند و اگر گاهى مجبور بودند به جهت سردى هوا به حمام عمومى بروند، دلهره و ترس داشتند كه مبادا در دست پليس گرفتار آيند و چادر از سرشان بردارند». دوره رضاخانى حقيقتاً دوره مظلوميت اسلام بود و حاميان اسلام در كمال مظلوميت بودند. رسالت علما در دوره حكومت رضاخان همان رسالت ائمه معصومين (صلوات الله عليهم اجمعين) در دوران خفقان خلفاى اموى و عباسى بود. همان گونه كه ائمه اطهار (ع) در زمان فضاى بازسياسى- فرهنگى آشكارا به نشر معارف و احكام الهى مى پرداختند و در فضاى خفقان، از راه دعا، مناجات و مانند اينها به رسالت خود عمل مى كردند.
بسيارى از روحانيون در زمان قدرت پهلوى يعنى بيش از ۱۵ سال در كمال فشارهاى سياسى، اقتصادى و فرهنگى به سر مى بردند و با هتك حرمت و حيثيت روبه رو بودند. با اين حال، علما از تلاش و كوشش دست نكشيدند و نااميد نشدند و همين كه محاصره سياسى- اقتصادى شعب ابوطالب رضاشاهى شكست، نخستين كسانى كه فرزندان خود را به حوزه هاى علميه فرستادند، همين علما بودند.
«عمده فشارها بر روحانيت اعمال مى شد و آنان نيز متحمل مى شدند و زجر مى كشيدند، اما احزاب سياسى يا كاملاً متلاشى و منقرض شده يا با دستگاه، ساخته و جذب طاغوت شده بودند. پس از جنگ جهانى دوم و فرار رضاخان، ايران توسط نيروهاى متفقين اشغال شد ولى با فرار رضاخان يك آزادى نسبى در فضاى سياسى- مذهبى كشور پديد آمد. از اين رو حوزه هاى علميه شروع به فعاليت كردند. تا اين كه پس از مدتى مجدداً علما توانستند به فعاليت هاى مذهبى و فرهنگى نيز بپردازند» استاد تا شهريور سال ۱۳۲۹ در حوزه علميه مسجد جامع آمل درس خواندند... اما در سال پنجم تحصيل خود در حوزه به مدرسه امام حسن عسگرى(ع) مى روند. «همه اين مدارس پربركت بود ولى خاطرات شيرين و بركاتى كه در آن يك سال از مدرسه امام حسن عسگرى(ع) به ياد دارم از ديگر مدارس ندارم». پس از اتمام دروس سطح در حوزه علميه آمل، به همراه پدر بزرگوارشان رهسپار حوزه علميه مشهد شدند. «در بدو ورود، در يكى از مدارس علميه با بعضى از طلبه هاى آن جا برخوردى داشتم و برخى را ديدم كه در كسوت روحانيت بودند ولى نسبت به علماى بزرگ مشهد آن روز تكريمى نداشتند. تكريمى كه يك طلبه بايد نسبت به مرجع دينى داشته باشد... از اين رو با مشاهده تعبير تند آنها در باره برخى علماى مشهد ناگهان در ذهنم خطور كرد كه اين جا، جاى ماندن نيست» از اين رو به اتفاق پدرشان به سوى تهران رهسپار مى شوند در آن زمان مدرسه مروى بهترين حوزه علميه تهران بوده است. استاد نيز اين مدرسه را براى ادامه تحصيل خود انتخاب مى كنند. مدرسه مروى براى پذيرش طلاب، امتحان سنگينى داشته است. بر اين اساس طلاب در آغاز ورود بايد چند صباحى را به شكل ميهمان و به صورت آزمايشى مى ماندند تا در آينده از آنها امتحان بگيرند. «پس از آن كه مقدارى از مكاسب و رسائل را خواندم براى شركت در امتحانات مدرسه مهيا شدم و در جلسات امتحانات ورودى شركت كردم و در امتحانات قبول شدم و طبق ضوابط و آئين نامه مدرسه كه طلاب بايد لباس روحانيت بپوشند، در مراسم جشنى كه بدين منظور منعقد شده بود به دست علما و استادان محترم ملبس شدم و در آن تاريخ يعنى سال تحصيلى ۳۰-۱۳۲۹ (هـ.ش) طلبه رسمى مدرسه مروى به حساب آمدم». حضرت آيت الله جوادى آملى در تهران با استادان بزرگى همچون آيت الله حاج شيخ محمدتقى آملى، آيت الله حاج شيخ ابوالحسين شعرانى، آيت الله حاج ميرزا محى الدين الهى قمشه اى، آيت الله مرحوم حسين فاضل تونى و... آشنا مى شوند. ايشان در سال ۱۳۳۲ يا ۱۳۳۳ با مرحوم شهيد مطهرى آشنا شده اند. استاد مطهرى كه از قم به تهران آمده بودند، در مدرسه مروى مستقر شده بودند و روزها تدريس و مباحثه مى كردند. «با اين كه فاصله سنى ايشان با ما در حدود ۱۳ سال بود، ولى به سبب بزرگوارى ايشان و اين كه در كنار حجره ما حجره داشتند گاهى به حجره ما مى آمدند و اگر احياناً كتابى نياز داشتند كه در حجره ما يافت مى شد آن جا مطالعه مى كردند، چون ايشان در آن روزهاى نخست در حجره كتابى به آن صورت نداشتند... با رفتن شهيد مطهرى به دانشگاه [تهران] بخشى از طلبه هاى حوزه از محضر ايشان محروم شدند، ولى خدا خواست كه ايشان نيز به دانشگاه بروند و جامع و رابط حوزه و دانشگاه باشند و دانشگاه و فيضيه را به هم متصل كنند». استاد در سال ۳۵-۱۳۳۴ (ه.ش) پس از بهره هاى فراوان از محضر استادان قصد عزيمت به قم كردند. سرانجام پس از حدود پنج سال تحصيل در تهران و كسب اجازه از محضر استاد حاج شيخ محمدتقى آملى، در شهريور سال ۳۵-۱۳۳۴ روانه حوزه علميه قم شدند. ابتدا در مدرسه حجتيه مشغول به تحصيل مى شوند يكى از استادان بزرگ ايشان در حوزه علميه قم مرحوم آيت الله العظمى حاج آقا حسين بروجردى بوده است.
درس فقه را از آيت الله بروجردى فرا مى گيرند. آيت الله بروجردى از احترام ويژه اى در بين طلاب برخوردار بود. «تا زمانى كه مرحوم آيت الله بروجردى زنده بود، هيچ يك از علما و استادان و بزرگان، درس را روى منبر و بلندى نمى گفتند و به احترام ايشان همه آنها روى زمين مى نشستند و تدريس مى كردند» رحلت اين عالم با نفوذ و مقتدر، در نگاه پست طاغوت آن زمان، تبديل به يك فرصت طلايى شد براى خاموش كردن چراغ رهبرى شيعه و آتش اعتراض مردم نسبت به ظلم. «همه كوشش دولت و نظام طغيانگر اين بود كه هم از ارتحال آن مرجع بهره سياسى ببرد و هم كانون مرجعيت شيعه را به خارج از مرزهاى ايران هدايت و به نجف اشرف منتقل كند، تا در ايران دستشان باز باشد و كسى مزاحم و مانع آنها نشود. براين اساس شاه بلافاصله تلگراف تسليتى براى بعضى علما و بزرگان نجف ارسال كرد. جمع بزرگى از بزرگان علما و مدرسين حوزه هاى علميه ايران بويژه مدرسان بزرگ حوزه علميه قم، كه از قصد رژيم آگاهى داشتند، گرد هم آمدند و تشكيل جلسه دادند و همگى حضرت آيت الله العظمى امام خمينى(رضوان الله تعالى عليه) را مرجع تقليد شيعيان جهان معرفى كردند و در صورتجلسه اى، كتباً مرجعيت ايشان را امضا و به همه اعلام كردند.»
از استادان بارز آيت الله جوادى، مرحوم علامه طباطبايى، نويسنده تفسير الميزان است. آشنايى استاد جوادى آملى باشهيد بهشتى و شهيد مفتح، به جلسات خصوصى مرحوم علامه بر مى گردد.
«مرحوم علامه طباطبايى واقعاً حكيم و فيلسوف و مبتكر بود. ايشان در چهار جهت، استادى ممتاز بودند، هم در تبيين سخنان و نظرات حكما و فيلسوفان و نيز تبيين پيام حكمت، هم در تحليل مدعيات حكمت، هم در حمايت و دفاع از معارف فلسفى و هم در نو آورى ممتاز بود و نو آورى كار آسانى نيست». از ديگر استادان استاد جوادى آملى مرحوم آيت الله ميرزا هاشم آملى است. استاد جوادى آملى نزديك پنج سال در درس خارج فقه ايشان شركت كرده اند. اما يكى از بهترين استادان آيت الله جوادى آملى، امام خمينى(ره) است. «آشنايى ما با حضرت امام به همان سال نخست ورود به حوزه علميه قم باز مى گردد. چون وقتى كه از حوزه تهران به حوزه علميه قم آمديم، مترصد يافتن درس اصول قوى و مستدلى بوديم كه از بار عقلى و استدلالى كافى برخوردار باشد. بحث اصول حضرت امام را داراى چنين ويژگى مهمى يافتيم و به همين جهت، بحث اصول ايشان مجمع فضلا بود». طبق گفته ايشان در آن روزگار مهم ترين و رسمى ترين درس، پس از مرحوم آيت الله العظمى بروجردى درس امام راحل بود. آزاد منشى و استقلال فكرى امام خمينى(ره) هم شنيدنى است.
«سيره حضرت امام خمينى(ره) آن بود كه شاگرد آزاد و مستقل باشد، زيرا خود آزاد منش و مستقل بود. چنانچه خود هرگز به اين فكر نبود كه به ثروتمندان و زراندوزان دنيا نزديك شود و آنها را از نزديك بپذيرد و از اين رهگذر، درآمدى تهيه كند. بخش مهم تقواى امام راحل، در همين آزادمنشى و استقلال فكرى او بود. هرگز از اقبال و ادبار افراد نه لذت مى برد و نه رنج».
«امام، قرآن مهجور را قرآن مشهور، سنت مستور را سنت مشهور، دين مهجور را دين مأنوس و احكام الهى را با حكم الهى يكجا آشنا، معروف و اجرا كرد».
۲- به ياد دارم در آمل وقتى مرا براى بار دوم به شهربانى آمل احضار كردند، آن افسرنگهبان كه با بدترين وضع دوران بازنشستگى اش را مى گذراند، مرا به اتاق نگهبانى برد و گفت: مى دانى چرا تورا به اينجا آورده ايم؟ براى اين كه خارج از دين اسلام حرف نزنى؟! اين حرف در آن روز براى من بسيار سخت بود؛ چون ظاهراً ماه مبارك رمضان بود و كسى كه اهل نماز و روزه نبود و اعتقادى به احكام الهى نداشت، چنين حرف تلخى را به من مى گفت.
آيت الله عبدالله جوادى آملى در اوايل پائيز سال ۵۷ درسهاى خود را در حوزه علميه قم تعطيل كردند و به سيل خروشان مردم انقلابى آمل پيوستند.
«در آمل، مسئوليت بخشى از تظاهرات، اعم از تنظيم قطعنامه، سازماندهى راهپيمايى، آغاز و پايان راهپيمايى و نظارت بر ستاد برگزارى مراسم با ما بود. گفتنى است كه از سالها پيش از پيروزى انقلاب، به شكل بنيادين و اصولى در آمل كار فرهنگى داشتيم و افكار امام راحل را در كلاس ها و جلسات ممتد منتشر و تبيين مى كرديم؛ زيرا در منطقه شمال افكار پوچ چپى و مكاتب الحادى رايج بود. از اين رو همراه با تبليغ، تعليم را نيز آغاز كرده بوديم».
اين عالم فيلسوف و عارف مفسر، پس از پيروزى انقلاب، همچنان در عرصه اجتماع و سياست حضور فعالانه داشته است. ايشان با حكمى از سوى امام به مسئوليت دادگاه انقلاب و حاكم شرع منصوب شدند. عضويت در شوراى عالى قضايى، تدوين لايحه قصاص، ديه، حدود و تعزيرات از فعاليت هاى ديگر اين حكيم متأله در اوايل انقلاب است. پس از تصويب لايحه قصاص، مخالفان و موافقان اين لايحه، مناظره اى ترتيب دادند.
«مناظره در سالن اجتماعات دادگسترى برگزار شده بود و در ميان مخالفان، توده اى ها و فدايى ها نيز حضور داشتند و مرحوم شهيد بهشتى نيز در جلسه حاضر بود.
اين مخالفان كه جناحى مثلثى تشكيل داده بودند، در روزنامه انقلاب اسلامى آن روز كه بنى صدر چاپ مى كرد و روزنامه ميزان كه برخى افراد نهضت آزادى منتشر مى كردند، نقدهايى عليه اين لايحه مى نوشتند. اين عده در زمان قدرت بنى صدر وقتى اين لايحه از شوراى عالى قضايى به هيأت دولت رفت، بدون ذكر نام و امضا در روزنامه ها به آن اعتراض كردند و زمانى كه قدرت بنى صدر به ثبوت نسبى رسيد، با جمع آورى امضاى نزديك به هفتاد نفر كه بيشتر آنها وكلا و قضات سابق دادگسترى بودند، به آن با تعبيرات تندى اعتراض كردند.
پس از وقوع اين جريان، حضرت امام (رضوان الله تعالى عليه) حكم ارتداد آنها را صادر كردند؛ زيرا آنها درباره اين لايحه گفته بودند كه اين لايحه، انسانى نيست و اين اهانت صريح به قرآن كريم بود كه در آن آمده است: «ولكم فى القصاص حيوه يا اولى الالباب»
استاد بزرگوار ما در ديدار با پاپ، رهبر كاتوليك هاى جهان در جمله اى خطاب به او گفته اند: «همان گونه كه حضرت امام اسلام ناب محمدى (ص) را جايگزين اسلام آمريكايى كردند، انتظار ما از شما اين است كه مسيحيت ناب عيسوى را جايگزين مسيحيت آمريكايى كنيد».
«چرا ما با داشتن قرآن و عترت نتوانيم در غرب نفوذ كنيم؟ ما تا نفس مى كشيم، بايد درس بخوانيم و وقت را به بطالت نگذرانيم و بايد محققانه درس خواند و محققانه عمل كرد. ملا شدن، دقيق درس دادن، دقيق بحث كردن و دقيق مطالعه كردن، رسالت اوليه ماست و جهان تشنه اينهاست».
در سال ۱۳۱۲ (ه .ش) در آمل به دنيا مى آيد. در حالى كه پدر و جدش روحانى هستند. تولد او مقارن است با سلطنت رضاخان و جو خفقان آن زمان. خود ايشان در مورد تولدشان مى گويند: «پيش از تولدم يكى از بستگان در عالم رؤيا خواب مى بيند كه شخصى عصايى به دست پدرم داد و ايشان آن را به دست گرفتند.» اين رؤيا را چنين تعبير كردند كه خداوند به شما فرزندى مى دهد كه پسر است و او مى ماند و عصاى دست شما مى شود. چون معروف ميان آنان اين بود كه پسر، عصاى دست پدر است. پدر و مادر ايشان نذر كرده بودند كه اگر خداوند به آنها پسرى داد تا هفت سال موى سر او را نتراشند و او را به مشهد امام رضا(ع) ببرند. سرانجام در پايان هفت سالگى با پدر و مادر و برخى از بستگان به مشهد مشرف مى شوند و در آن جا موى او را مى تراشند و به اندازه وزن موهاى سرش نقره تهيه مى كنند و آن را به حرم امام رضا(ع) تقديم مى كنند.
استاد، آيت الله عبدالله جوادى آملى، يكى از بارزترين شخصيت هاى معنوى و علمى هستند كه با بهره ورى از عمر عزيز خود، درخشش كم نظيرى داشته اند. ايشان تحصيلات ابتدايى را گذرانده، بعد از قبولى در امتحانات نهايى ششم ابتدايى- در سال تحصيلى ۲۵-۱۳۲۴(ه .ش)- آماده طلبگى مى شوند و در شهريور ماه سال ۲۶-۱۳۲۵ به پيشنهاد پدرشان وارد حوزه علميه مسجد جامع آمل مى شوند. متأسفانه دوران حكومت رضا خان باعث شده بود، حوزه هاى علميه از نظر فضاى فرهنگى و سياسى در بدترين شرايط باشند.
«در آن دوران، زنان حق داشتن حجاب نداشتند و از حقوق ابتدايى خود يعنى پايبندى به امور ابتدايى اعتقادات، محروم بودند. به ياد دارم آنها از ترس كشف حجاب، سعى مى كردند از خانه بيرون نيايند و در خانه با آب گرم، استحمام كنند و اگر گاهى مجبور بودند به جهت سردى هوا به حمام عمومى بروند، دلهره و ترس داشتند كه مبادا در دست پليس گرفتار آيند و چادر از سرشان بردارند». دوره رضاخانى حقيقتاً دوره مظلوميت اسلام بود و حاميان اسلام در كمال مظلوميت بودند. رسالت علما در دوره حكومت رضاخان همان رسالت ائمه معصومين (صلوات الله عليهم اجمعين) در دوران خفقان خلفاى اموى و عباسى بود. همان گونه كه ائمه اطهار (ع) در زمان فضاى بازسياسى- فرهنگى آشكارا به نشر معارف و احكام الهى مى پرداختند و در فضاى خفقان، از راه دعا، مناجات و مانند اينها به رسالت خود عمل مى كردند.
بسيارى از روحانيون در زمان قدرت پهلوى يعنى بيش از ۱۵ سال در كمال فشارهاى سياسى، اقتصادى و فرهنگى به سر مى بردند و با هتك حرمت و حيثيت روبه رو بودند. با اين حال، علما از تلاش و كوشش دست نكشيدند و نااميد نشدند و همين كه محاصره سياسى- اقتصادى شعب ابوطالب رضاشاهى شكست، نخستين كسانى كه فرزندان خود را به حوزه هاى علميه فرستادند، همين علما بودند.
«عمده فشارها بر روحانيت اعمال مى شد و آنان نيز متحمل مى شدند و زجر مى كشيدند، اما احزاب سياسى يا كاملاً متلاشى و منقرض شده يا با دستگاه، ساخته و جذب طاغوت شده بودند. پس از جنگ جهانى دوم و فرار رضاخان، ايران توسط نيروهاى متفقين اشغال شد ولى با فرار رضاخان يك آزادى نسبى در فضاى سياسى- مذهبى كشور پديد آمد. از اين رو حوزه هاى علميه شروع به فعاليت كردند. تا اين كه پس از مدتى مجدداً علما توانستند به فعاليت هاى مذهبى و فرهنگى نيز بپردازند» استاد تا شهريور سال ۱۳۲۹ در حوزه علميه مسجد جامع آمل درس خواندند... اما در سال پنجم تحصيل خود در حوزه به مدرسه امام حسن عسگرى(ع) مى روند. «همه اين مدارس پربركت بود ولى خاطرات شيرين و بركاتى كه در آن يك سال از مدرسه امام حسن عسگرى(ع) به ياد دارم از ديگر مدارس ندارم». پس از اتمام دروس سطح در حوزه علميه آمل، به همراه پدر بزرگوارشان رهسپار حوزه علميه مشهد شدند. «در بدو ورود، در يكى از مدارس علميه با بعضى از طلبه هاى آن جا برخوردى داشتم و برخى را ديدم كه در كسوت روحانيت بودند ولى نسبت به علماى بزرگ مشهد آن روز تكريمى نداشتند. تكريمى كه يك طلبه بايد نسبت به مرجع دينى داشته باشد... از اين رو با مشاهده تعبير تند آنها در باره برخى علماى مشهد ناگهان در ذهنم خطور كرد كه اين جا، جاى ماندن نيست» از اين رو به اتفاق پدرشان به سوى تهران رهسپار مى شوند در آن زمان مدرسه مروى بهترين حوزه علميه تهران بوده است. استاد نيز اين مدرسه را براى ادامه تحصيل خود انتخاب مى كنند. مدرسه مروى براى پذيرش طلاب، امتحان سنگينى داشته است. بر اين اساس طلاب در آغاز ورود بايد چند صباحى را به شكل ميهمان و به صورت آزمايشى مى ماندند تا در آينده از آنها امتحان بگيرند. «پس از آن كه مقدارى از مكاسب و رسائل را خواندم براى شركت در امتحانات مدرسه مهيا شدم و در جلسات امتحانات ورودى شركت كردم و در امتحانات قبول شدم و طبق ضوابط و آئين نامه مدرسه كه طلاب بايد لباس روحانيت بپوشند، در مراسم جشنى كه بدين منظور منعقد شده بود به دست علما و استادان محترم ملبس شدم و در آن تاريخ يعنى سال تحصيلى ۳۰-۱۳۲۹ (هـ.ش) طلبه رسمى مدرسه مروى به حساب آمدم». حضرت آيت الله جوادى آملى در تهران با استادان بزرگى همچون آيت الله حاج شيخ محمدتقى آملى، آيت الله حاج شيخ ابوالحسين شعرانى، آيت الله حاج ميرزا محى الدين الهى قمشه اى، آيت الله مرحوم حسين فاضل تونى و... آشنا مى شوند. ايشان در سال ۱۳۳۲ يا ۱۳۳۳ با مرحوم شهيد مطهرى آشنا شده اند. استاد مطهرى كه از قم به تهران آمده بودند، در مدرسه مروى مستقر شده بودند و روزها تدريس و مباحثه مى كردند. «با اين كه فاصله سنى ايشان با ما در حدود ۱۳ سال بود، ولى به سبب بزرگوارى ايشان و اين كه در كنار حجره ما حجره داشتند گاهى به حجره ما مى آمدند و اگر احياناً كتابى نياز داشتند كه در حجره ما يافت مى شد آن جا مطالعه مى كردند، چون ايشان در آن روزهاى نخست در حجره كتابى به آن صورت نداشتند... با رفتن شهيد مطهرى به دانشگاه [تهران] بخشى از طلبه هاى حوزه از محضر ايشان محروم شدند، ولى خدا خواست كه ايشان نيز به دانشگاه بروند و جامع و رابط حوزه و دانشگاه باشند و دانشگاه و فيضيه را به هم متصل كنند». استاد در سال ۳۵-۱۳۳۴ (ه.ش) پس از بهره هاى فراوان از محضر استادان قصد عزيمت به قم كردند. سرانجام پس از حدود پنج سال تحصيل در تهران و كسب اجازه از محضر استاد حاج شيخ محمدتقى آملى، در شهريور سال ۳۵-۱۳۳۴ روانه حوزه علميه قم شدند. ابتدا در مدرسه حجتيه مشغول به تحصيل مى شوند يكى از استادان بزرگ ايشان در حوزه علميه قم مرحوم آيت الله العظمى حاج آقا حسين بروجردى بوده است.
درس فقه را از آيت الله بروجردى فرا مى گيرند. آيت الله بروجردى از احترام ويژه اى در بين طلاب برخوردار بود. «تا زمانى كه مرحوم آيت الله بروجردى زنده بود، هيچ يك از علما و استادان و بزرگان، درس را روى منبر و بلندى نمى گفتند و به احترام ايشان همه آنها روى زمين مى نشستند و تدريس مى كردند» رحلت اين عالم با نفوذ و مقتدر، در نگاه پست طاغوت آن زمان، تبديل به يك فرصت طلايى شد براى خاموش كردن چراغ رهبرى شيعه و آتش اعتراض مردم نسبت به ظلم. «همه كوشش دولت و نظام طغيانگر اين بود كه هم از ارتحال آن مرجع بهره سياسى ببرد و هم كانون مرجعيت شيعه را به خارج از مرزهاى ايران هدايت و به نجف اشرف منتقل كند، تا در ايران دستشان باز باشد و كسى مزاحم و مانع آنها نشود. براين اساس شاه بلافاصله تلگراف تسليتى براى بعضى علما و بزرگان نجف ارسال كرد. جمع بزرگى از بزرگان علما و مدرسين حوزه هاى علميه ايران بويژه مدرسان بزرگ حوزه علميه قم، كه از قصد رژيم آگاهى داشتند، گرد هم آمدند و تشكيل جلسه دادند و همگى حضرت آيت الله العظمى امام خمينى(رضوان الله تعالى عليه) را مرجع تقليد شيعيان جهان معرفى كردند و در صورتجلسه اى، كتباً مرجعيت ايشان را امضا و به همه اعلام كردند.»
از استادان بارز آيت الله جوادى، مرحوم علامه طباطبايى، نويسنده تفسير الميزان است. آشنايى استاد جوادى آملى باشهيد بهشتى و شهيد مفتح، به جلسات خصوصى مرحوم علامه بر مى گردد.
«مرحوم علامه طباطبايى واقعاً حكيم و فيلسوف و مبتكر بود. ايشان در چهار جهت، استادى ممتاز بودند، هم در تبيين سخنان و نظرات حكما و فيلسوفان و نيز تبيين پيام حكمت، هم در تحليل مدعيات حكمت، هم در حمايت و دفاع از معارف فلسفى و هم در نو آورى ممتاز بود و نو آورى كار آسانى نيست». از ديگر استادان استاد جوادى آملى مرحوم آيت الله ميرزا هاشم آملى است. استاد جوادى آملى نزديك پنج سال در درس خارج فقه ايشان شركت كرده اند. اما يكى از بهترين استادان آيت الله جوادى آملى، امام خمينى(ره) است. «آشنايى ما با حضرت امام به همان سال نخست ورود به حوزه علميه قم باز مى گردد. چون وقتى كه از حوزه تهران به حوزه علميه قم آمديم، مترصد يافتن درس اصول قوى و مستدلى بوديم كه از بار عقلى و استدلالى كافى برخوردار باشد. بحث اصول حضرت امام را داراى چنين ويژگى مهمى يافتيم و به همين جهت، بحث اصول ايشان مجمع فضلا بود». طبق گفته ايشان در آن روزگار مهم ترين و رسمى ترين درس، پس از مرحوم آيت الله العظمى بروجردى درس امام راحل بود. آزاد منشى و استقلال فكرى امام خمينى(ره) هم شنيدنى است.
«سيره حضرت امام خمينى(ره) آن بود كه شاگرد آزاد و مستقل باشد، زيرا خود آزاد منش و مستقل بود. چنانچه خود هرگز به اين فكر نبود كه به ثروتمندان و زراندوزان دنيا نزديك شود و آنها را از نزديك بپذيرد و از اين رهگذر، درآمدى تهيه كند. بخش مهم تقواى امام راحل، در همين آزادمنشى و استقلال فكرى او بود. هرگز از اقبال و ادبار افراد نه لذت مى برد و نه رنج».
نمونه اى از صراحت لهجه، هشيارى عميق و شجاعت امام خمينى(ره):
«درجريان لايحه انجمن هاى ايالتى و ولايتى، امام به دستگاه نوشتند: «شما كه توفيق مراجع را در ارشاد عوام خواهانيد، به تو (شاه) و دولت تو تذكر مى دهم...» يعنى شما عوام هستيد و بايد به شما هشدار داد و شما را هدايت كرد».«امام، قرآن مهجور را قرآن مشهور، سنت مستور را سنت مشهور، دين مهجور را دين مأنوس و احكام الهى را با حكم الهى يكجا آشنا، معروف و اجرا كرد».
دو خاطره تلخ
۱- پس از حمله به مدرسه فيضيه كه غارتگران رژيم، طلاب را زدند و كشتند، دستور دادند كه طلاب و روحانيون را سوار اتوبوس نكنند. آن وقت در خيابان صفاييه قم سكونت داشتيم. يك روز صبح سوار اتوبوس واحد شديم تا به حرم آمده، در درس و بحث شركت كنيم؛ ولى پس از چند لحظه نشستن در داخل اتوبوس، دستور رسيد كه بايد روحانيان پياده شوند و ما را از اتوبوس پياده كردند! براى من بسيار تلخ بود كه در حوزه قم، كنار بارگاه حضرت معصومه(سلام الله عليها) اين قدر احترام نداشته باشيم و به اندازه ساده ترين مردم اين كشور، حق نداشته باشيم كه به اتوبوس سوار شويم.۲- به ياد دارم در آمل وقتى مرا براى بار دوم به شهربانى آمل احضار كردند، آن افسرنگهبان كه با بدترين وضع دوران بازنشستگى اش را مى گذراند، مرا به اتاق نگهبانى برد و گفت: مى دانى چرا تورا به اينجا آورده ايم؟ براى اين كه خارج از دين اسلام حرف نزنى؟! اين حرف در آن روز براى من بسيار سخت بود؛ چون ظاهراً ماه مبارك رمضان بود و كسى كه اهل نماز و روزه نبود و اعتقادى به احكام الهى نداشت، چنين حرف تلخى را به من مى گفت.
آيت الله عبدالله جوادى آملى در اوايل پائيز سال ۵۷ درسهاى خود را در حوزه علميه قم تعطيل كردند و به سيل خروشان مردم انقلابى آمل پيوستند.
«در آمل، مسئوليت بخشى از تظاهرات، اعم از تنظيم قطعنامه، سازماندهى راهپيمايى، آغاز و پايان راهپيمايى و نظارت بر ستاد برگزارى مراسم با ما بود. گفتنى است كه از سالها پيش از پيروزى انقلاب، به شكل بنيادين و اصولى در آمل كار فرهنگى داشتيم و افكار امام راحل را در كلاس ها و جلسات ممتد منتشر و تبيين مى كرديم؛ زيرا در منطقه شمال افكار پوچ چپى و مكاتب الحادى رايج بود. از اين رو همراه با تبليغ، تعليم را نيز آغاز كرده بوديم».
اين عالم فيلسوف و عارف مفسر، پس از پيروزى انقلاب، همچنان در عرصه اجتماع و سياست حضور فعالانه داشته است. ايشان با حكمى از سوى امام به مسئوليت دادگاه انقلاب و حاكم شرع منصوب شدند. عضويت در شوراى عالى قضايى، تدوين لايحه قصاص، ديه، حدود و تعزيرات از فعاليت هاى ديگر اين حكيم متأله در اوايل انقلاب است. پس از تصويب لايحه قصاص، مخالفان و موافقان اين لايحه، مناظره اى ترتيب دادند.
«مناظره در سالن اجتماعات دادگسترى برگزار شده بود و در ميان مخالفان، توده اى ها و فدايى ها نيز حضور داشتند و مرحوم شهيد بهشتى نيز در جلسه حاضر بود.
اين مخالفان كه جناحى مثلثى تشكيل داده بودند، در روزنامه انقلاب اسلامى آن روز كه بنى صدر چاپ مى كرد و روزنامه ميزان كه برخى افراد نهضت آزادى منتشر مى كردند، نقدهايى عليه اين لايحه مى نوشتند. اين عده در زمان قدرت بنى صدر وقتى اين لايحه از شوراى عالى قضايى به هيأت دولت رفت، بدون ذكر نام و امضا در روزنامه ها به آن اعتراض كردند و زمانى كه قدرت بنى صدر به ثبوت نسبى رسيد، با جمع آورى امضاى نزديك به هفتاد نفر كه بيشتر آنها وكلا و قضات سابق دادگسترى بودند، به آن با تعبيرات تندى اعتراض كردند.
پس از وقوع اين جريان، حضرت امام (رضوان الله تعالى عليه) حكم ارتداد آنها را صادر كردند؛ زيرا آنها درباره اين لايحه گفته بودند كه اين لايحه، انسانى نيست و اين اهانت صريح به قرآن كريم بود كه در آن آمده است: «ولكم فى القصاص حيوه يا اولى الالباب»
نماينده ايران اسلامى در غرب
آيت الله جوادى در چندين مورد، به عنوان سفير اسلام از طرف جمهورى اسلامى ايران به كشور هاى ديگر سفر كرده اند. شايد مهمترين آنها سفر به شوروى باشد. ايشان در آن سفر به عنوان نماينده حضرت امام (ره) پيام بزرگ و پيامبر گونه حضرت روح الله را براى گورباچف خواندند وتوضيح دادند «كار قرائت پيام و ترجمه آن يك ساعت به طول انجاميد و در اين مدت، گورباچف در كمال ادب گوش مى داد و تنها در دو جاى پيام رنگ چهره اش تغيير كرد و صورتش سرخ شد؛ يك مورد آن در قسمتى از پيام بود كه امام مى فرمايد: ديگر كمونيست را بايد در موزه هاى تاريخى جهان بنگريم و ... ايشان در خلال قرائت پيام نيز بعضى از مطالب را يادداشت مى كرد و برخى از مطالب را نيز معاونان و دستيارانش يادداشت مى كردند».استاد بزرگوار ما در ديدار با پاپ، رهبر كاتوليك هاى جهان در جمله اى خطاب به او گفته اند: «همان گونه كه حضرت امام اسلام ناب محمدى (ص) را جايگزين اسلام آمريكايى كردند، انتظار ما از شما اين است كه مسيحيت ناب عيسوى را جايگزين مسيحيت آمريكايى كنيد».
خاطره اى از نشست اديان در نيويورك
«عالمى از جزاير اقيانوس كبير كه بنده اسم شريفش را به ياد ندارم، از من خواست تا چند دقيقه با هم صحبت كنيم. او گفت: ما در جايى زندگى نمى كنيم كه شما ما را بشناسيد؛ هر جا مى رويم بايد شناسنامه خود را همراه ببريم. او نقشه اى از جيب در آورد و آن را روى ميز پهن كرد و روى نقطه اى در اقيانوس كبير دست گذاشت كه جزيره اى نزديك به قطب بود. وى گفت: مردم ما تشنه سخنان امام خمينى(ره) و ايران هستند. سلام ما را به مسئولان ايران برسانيد و بگوييد كه رسانه هايتان را تقويت كنيد تا ما بفهميم كه شما چه مى گوييد».«چرا ما با داشتن قرآن و عترت نتوانيم در غرب نفوذ كنيم؟ ما تا نفس مى كشيم، بايد درس بخوانيم و وقت را به بطالت نگذرانيم و بايد محققانه درس خواند و محققانه عمل كرد. ملا شدن، دقيق درس دادن، دقيق بحث كردن و دقيق مطالعه كردن، رسالت اوليه ماست و جهان تشنه اينهاست».
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}